♦♦---------------♦♦
آری
میتوان عاشق بود
مردم شهر ولی میگویند
عشق یعنی رخ زیبای نگار
عشق یعنی خلوتی با یک یار
یا به قول خواجه
عشق یعنی لحظه بوس و کنار
من نمیدانم چیست اینکه این مردم گویند
من نه یاری نه نگاری نه کناری دارم
عشق را اما من با تمام دل خود میفهمم
فروغ
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
می توان عاشق بود
به همین آسانی
من خودم
چند سالی ست که عاشق هستم
عاشق برگ درخت
عاشق بوی طربناک چمن
عاشق رقص شقایق در باد
عاشق گندم شاد
آری
میتوان عاشق بود
مردم شهر ولی میگویند
عشق یعنی رخ زیبای نگار
عشق یعنی خلوتی با یک یار
یا به قول خواجه
،عشق یعنی لحظه ی بوس و کنار
من نمیدانم چیست
اینکه این مردم گویند
من نه یاری،نه نگاری و نه کناری دارم
عشق را اما من
با تمام دل خود میفهمم
عشق یعنی رنگ زیبای انار
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
فروغ فرخزاد
@~@~@~@~@~@
بخدا حال کردم از این شعر احسنت به این شاعر
* روز قیامت شد و صاحبِ صور *
* اومد به میدون و دمید تو شیپور *
* مُرده ها از تو قبراشون پا شدن *
* منتظر محشر کبرا شدن *
* صف کشیدن، وقت حساب کتاب شد *
* وقت مکافات و سؤال جواب شد *
* برزیلی، پانامایی، تونسی *
*امریکایی، فرانسوی، قبرسی *
* هر کدوم از یه قوم و ملیّتی *
* وایساده بودن با چه کیفیّتی *
* ایرونیا هم تهِ صف وایسادن *
* از اون عقب هی صفُ هُل میدادن *
* یهو خدا از اون بالا صدا کرد *
* ایرونیا رو از تو صف جدا کرد *
* سپرد اونا رو دستِ یه فرشته *
* گفت اینا رو ببر، جاشون بهشته *
* خارجیا که صحنه رو می دیدن *
* مثل فنر بالا پایین پریدن *
* شاکی شدن، حوصله شون سر اومد *
* صدای اعتراضشون در اومد *
* گفتن خدا مُزد اطاعت چی شد؟ *
*حساب کتابِ این جماعت چی شد؟ *
►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄
* از تو بعیده پارتی بازی کنی*
* فقط یه عده ای رو راضی کنی *
* اینجوری که رفتن و صف خالی شد *
* معلومه پرونده ها ماسمالی شد *
* خدا که دید یه ذره اوضا پَسه *
* به مُرده های معترض گفت بسه *
* این ایرونیا که توی صف بودن *
* تموم عمرشون توی کف بودن *
* یه سر سوزن دل خوش نداشتن *
* تو دلاشون بذر امید نکاشتن *
* تموم عمرشون مُعطّل بودن *
* تو هر چیزی از آخر اول بودن *
*هر چی برای تفریح عُموم بود *
* برای این بیچاره ها حروم بود *
* شادیاشونو قدغن می کردن *
* جوونا رو سوار وَن می کردن *
* درسته که قانوناشون صوری بود *
* ولی بهشت رفتنشون زوری بود *
* یکی نشسته بود و غُرغر میکرد *
* تموم فیلماشونو سانسور می کرد *
* تقویمشون همش عزاداری بود *
* جمعه تا جمعه گریه و زاری بود *
►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄
* لذت زندگی رو کشک میدیدن *
* ثوابُ تنها توی اشک میدیدن *
* نه دیسکویی، نه کافه ای، نه باری *
* نه ساحل مُختلطی، نه یاری *
* نفهمیدن مزه کنسرت چیه *
* اون که وسط وایساده با چوب کیه *
* خودروی ملّیشون یه جور گاری بود *
* مسبّبِ مرگ و عزاداری بود *
* با اینکه روی دریای نفت بودن *
* اما تو یه وضع هَشَل هفت بودن *
* گرفتار فرار مغزا شدن *
* نخبه هاشون وِل توی دنیا شدن *
* مثل شماها حالِ خوب نکردن *
* تو شهراشون بزن بکوب نکردن *
* خلاصه این ملتِ بی آتیه *
* حساب کتابشون قر و قاطیه *
* یه عمر تو اون دنیا عذاب کشیدن *
* طعم جهنّمو قشنگ چشیدن *
* وقتشه غصه هاشونو چال کنن *
* برن بهشت و تا ابد حال کنن *
@~@~@~@~@~@
شاعر : شروین سلیمانی